
صبر ولایی
در ادامهٔ بحث «رابطهٔ تاریخ هویت انسان با تاریخ انقلاب اسلامی» (جلسۀ 29، 29 رمضان 1445) به تبیین موضوع «صبر ولایی» میپردازیم.
بلای ولایی را بررسی کردیم و اهل بیت(علیهمالسلام) را وارث بلای انبیا و صاحب بلا دانستیم. اکنون وارد بحث «صبر ولایی» میشویم.
گفتیم بالاترین رتبۀ انسان آخرزمانی، مرتبۀ ورود به ولایت است. روحیۀ انسان ولایی نیز با انسانی که فقط به شریعت و نبوت معتقد است فرق دارد. در نظام اسلامی هم اهداف الهی با حیات ولایی تحقق پیدا میکند و لازمۀ آن ظهور صبر ولایی است. صبری که همانند حضرت زینب(سلاماللهعلیها) در کربلا باشیم و جز جمیل نبینیم. صبری ولایی که جلال را به اندازۀ جمال، زیبا ببینیم.
امام صادق(علیهالسلام) در نامهای که به شیعیان نوشتهاند، دربارۀ ادب صبر ولایی میفرماید:
«صَبِّرُوا النَّفْسَ عَلَى الْبَلَاءِ فِي الدُّنْيَا فَإِنَّ تَتَابُعَ الْبَلَاءِ فِيهَا وَ الشِّدَّةَ فِي طَاعَةِ اللَّهِ وَ وَلَايَتِهِ وَ وَلَايَةِ مَنْ أَمَرَ بِوَلَايَتِهِ خَيْرٌ عَاقِبَةً عِنْدَ اللَّهِ فِي الْآخِرَةِ...».
در بلای دنیا، نفس خود را به صبر وادارید. پس بهراستی بلا و شدت در راه طاعت و ولایت خدا و ولایت کسی که به ولایتش امر کرده، نزد خدا در آخرت بهترین عاقبت است.[1]
سپس ائمۀ هدایت و ائمۀ ضلالت را معرفی میکند؛ ائمۀ هدایت کسانی هستند که به امر خدا هدایت میکنند و خداوند مردم را به ولایت و طاعت آنها امر کرده، اما ائمۀ ضلالت کسانی هستند که خداوند، مردم را از ولایت و طاعت آنها نهی کرده است.
به عبارتی؛ امامان معصوم(علیهمالسلام) ائمۀ نور هستند که انسانها را به عالم امر یا همان ولایت و عقل هدایت میکنند و همانطور که خودشان مظهر اسمِ ولی شدهاند، انسانها را هم مظهر اسمِ ولی میکنند.
اما ائمۀ ضلالت، همان ائمۀ نار هستند که در مقابل انبیا، اوصیا و اولیا (چهارده معصوم) قد علم کردند و باطل و دشمن محسوب میشوند که البته صبر در برابر آنها نیز مشخص است. همانطور که حضرت زینب(سلاماللهعلیها) وقتی یزید گفت: دیدی که خداوند برادرت را کشت، فرمود: تو حسین را کشتی، اما خداوند جان او را گرفت.
علاوه بر جنبۀ بیرونی و نمونههای عینی ائمۀ نور و نار، ولایت این دو ائمه در درون انسانها نیز هست. به این معنا که نفس، تقوا و فجور دارد[2]. در جنبۀ درونی، ائمۀ نار همان خواستههای نفس امّاره است که گاهی حتی در امر به ظاهر شریعت هم از ائمۀ نور پیشی میگیرند.[3]
امام صادق(علیهالسلام) در ادامه به توصیف ائمۀ ضلالت پرداخته و آنان را کسانی معرفی میکند که طبق قضای خداوند در دنیا مقابل اولیای الهی و ائمۀ آلمحمد(صلیاللهعلیهوآله) دولت دارند. اما آنان در دولت و قوانینشان، طبق معصیت خدا و رسولش عمل میکنند تا عذاب الهی بر آنان فرود آید.[4]
برایناساس حاکمیت باطل در ظاهر، بر طبق قضای الهی و سنت ابتلاست، اما متأسفانه امروز بسیاری از شیعیانِ بیمعرفت، فریفتۀ ظاهر متمدن فرهنگ غرب شدهاند و متوجه نیستند به چه منبع و آبشخوری روی آوردهاند. اینجاست که اهمیت صبر ولایی برایمان روشن میشود تا بتوانیم علیرغم تمام مشکلات نظام اسلامی، در روحیه و عمل، گرایش قلبی به تمدن بیگانه نداشته باشیم. بدانیم فرهنگ غرب، همان جنبۀ موجودیت و ماهیت توهمی است که تمام پیامبران الهی برای کنار زدن آن تلاش کردهاند.
سپس امام صادق(علیهالسلام) میفرماید:[5]
«پس در آنچه خداوند در کتابش از ابتلای پیامبران و پیروان مؤمن آنها حکایت کرده تدبّر کنید، سپس از خداوند بخواهید در خوشی و ناخوشی و شدت و راحتی، صبر بر بلا را به شما عطا کند، همانند آنچه به آنها عطا کرده بود. مبادا با اهل باطل ستیزهجویی کنید. و در هدایت، وقار، آرامش، حلم، خشوع، ورع از محارم خدا، صداقت، وفا و جهاد در راه خدا، با عمل به طاعتش مانند صالحین باشید. پس اگر چنین نکنید، منزلت صالحین پیش از خود را نزد خداوندتان نخواهید داشت.»
انسانی که روحیۀ ولایی دارد، صفات صالحین را کسب کرده و حتی در زندان هم که باشد مانند حضرت یوسف(علیهالسلام) به اصلاح وضعیت خود و اطرافش میپردازد.
ایشان در ادامه، دربارۀ حقیقت خیر برای بنده و جایگاه مسلمان و منافق میفرماید:[6]
«بدانید هنگامی که خداوند برای بندهای ارادۀ خیر کند، صدر [سینه] او را برای اسلام گشاده میکند. وقتی شرح صدر به او داد، زبانش را به حق گویا کرده و قلبش را بر آن گره میزند؛ در نتیجه به حق عمل میکند. زمانی که خداوند اینها را در او جمع کرد، اسلامش را بر او تمام میکند و اگر بنده بر این حالت بمیرد، حقیقتاً نزد خدا از مسلمین خواهد بود.
و هنگامی که خداوند برای بندهای ارادۀ خیر نکند، او را به نفسش وامیگذارد و سینهاش تنگ میشود. پس اگر حق بر زبانش جاری شود، قلبش بر آن گره نخورده و اگر قلبش بر آن گره نخورده باشد، خداوند توفیق عمل به آن را به او عطا نمیکند. پس هنگامی که اینها در او جمع شد، تا زمانی که بر این حال بمیرد نزد خداوند از منافقین محسوب میشود و آنچه بر زبانش جاری شده در روز قیامت به حجتی علیه او تبدیل میشود.»
انسانی که قلبش به حقیقتِ اسلام تسلیم شده، سعۀ صدر پیدا میکند و مثل اقیانوسی است که نه تنها آلوده نمیشود، بلکه آلودگیها را هم پاک میکند. چنین سینهای در هر حالتی آرام است و با حق گره میخورد و چون نگاهش همیشه به وجودِ توانمند است، هیچگاه احساس ناتوانی نمیکند.
اما آن کسی که خداوند او را به نفس خودش واگذاشته، هرچه نفس امارهاش بخواهد، برایش مهیا میشود. چنین شخص ظاهربینی همه چیز را نعمت و عطای خداوند یا اجابت امام میداند و تحمل مشکلات را ندارد، و این نشانۀ این است که از ولایت دور شده است.
او منافقی است که نظر به درون خود ندارد و با خود و خدای درونش نفاق دارد. همۀ مشکلات را به عوامل خارجی مثل ناتوانی جسمی، موقعیت نامناسب و درک نکردن دیگران نسبت میدهد. خداوند هم با او مکر میکند و توفیق انجام وظیفه را از او میگیرد و او به اشتباه تصور میکند خدا به او استراحت داده، در صورتی که خداوند بندگانش را فقط برای بندگی و عبودیت آفریده است.[7] پس هر کس باید تکلیف خود را مشخص کند که آیا در دایرۀ ولایت قرار دارد یا خیر؟ اگر صبر و تحمل ولایی در مشکلات ندارد باید رگههای نفاق را در درونش پیدا کند.
اسلام یعنی تسلیم شدن؛ آن هم سلم درونیای که هیچ قبض و فشاری ندارد، مگر برای دین خدا. چنین فشاری هم نشاطآور است و سستی و ضعف ندارد، بلکه غیرت، شجاعت و شکوفایی میآفریند و عباس و زینب(سلاماللهعلیهما) تربیت میکند.
امام(علیهالسلام) در ادامۀ نامه، به داشتن تقوای الهی امر میکند و اینکه از خدا بخواهیم برای اسلام به ما شرح صدر بدهد و زبانمان را تا هنگام وفاتمان به حق ناطق کند و بازگشتمان را بازگشت صالحین قبل از ما قرار دهد. سپس میفرماید:
«کسی که خوشحالیاش به این است که بداند خدا دوستش دارد، برای خدا کار کند و تابع ما باشد. آیا نمیشنود قول خداوند به پیامبرش را که فرمود: «بگو اگر خداوند را دوست دارید پس، از من تبعیت کنید تا خدا شما را دوست بدارد.» و قسم به خداوند کسی نمیتواند ادعا کند خداوند را عبادت کرده، مگر اینکه تبعیت از ما در طاعت او باشد. و قسم به خدا کسی از ما تبعیت نکرده، مگر اینکه خدا او را دوست دارد. و قسم به خدا کسی تبعیت ما را رها نکرده، مگر اینکه وارد بغض و دشمنی ما شده. و به خدا قسم کسی بغض ما را نداشته، مگر اینکه خدا را عصیان کرده و کسی که در حال عصیان خداوند بمیرد، او را بر صورتش در آتش جهنم میاندازند.»[8]
بنابراین، شیعۀ حقیقی هرگز فکر و عملی مستقل از امام ندارد و گناه را تبعیت نکردن از امام میداند. او همیشه تابع امام است و از اوامرش تبعیت میکند، حتی در جایی که برایش ناخوشایند و مستلزم تحمل ناگواریهاست. زیرا میداند شرط اینکه مورد محبت خدا قرار گیرد تبعیت از پیامبر و اهلبیت ایشان است و شرط تبعیت از پیامبر نیز پذیرش ولایت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است؛ وگرنه ممکن است از صراط مستقیم ولایت منحرف شود و در گروه مغضوبین (یهودیان) و ضالین (گمراهان و مسیحیان) قرار گیرد.
گویی شیعه، هزاروچهارصد سال است که در سربازخانۀ ولیّ خدا آماده میشود و انواع امتحانها را پشت سر میگذارد تا آمادۀ ظهور انسان کامل شود و این همان صبر ولایی است.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) دربارۀ ویژگیهای شیعۀ حقیقی به یکی از یاران خاصش[9] میفرماید:
«نُزِّلَتْ انْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِى الْبَلَاءِ كَالَتِي نُزِّلَتْ فِى الرَّخَاءِ»[10]
نفس آنها به هنگام سختی و ابتلا همانگونهاست که در رفاه و خوشی هستند.
آری؛ شیعه هنگام روبهرو شدن با بلا، حالش تغییر نمیکند و درست همان حالی را دارد که در رفاه و خوشی داشته است. یعنی سختی و راحتی برایش یکسان است و به قضای الهی رضایت دارد؛ چون هردو را از خدا دانسته و میداند خدا چیزی جز خیر برای او نمیخواهد؛ بنابراین آرام است و منفعل نمیشود.
اما عدهای از انسانها مشغول زندگی روزمره هستند و درک و شناختشان سطحی و براساس خوشی و ناخوشی دنیاست. این گروه توجهی به غیب ندارند و از مشکلات و سختیها منفعل و ناراحت میشوند و مانند لایۀ رویین دریا متلاطماند و بالا و پایین میروند. پس همواره به فکر دفع ضرر و جلب سود و منفعت جزئی خودشان هستند.
گروه دیگر که تا اندازهای رشد کردهاند و با عقل حسابگر خود عمل میکنند، به دنبال هر سود و لذتی نمیروند؛ آنها اگر بدانند تحمل ناراحتی برای آنها سودی دارد، از آن فرار نمیکنند. چنین کسانی عاقبتاندیش هستند و در ازای تحمل سختیها به دنبال پاداش اخروی هستند؛ مانند بیماری که برای درمان ناچار به خوردن داروی تلخ یا حتی قطع عضو است.
این دو دسته از انسانها، بر اساس فطرت زیستی زندگی میکنند و به عالم ایمان وارد نشدهاند و روحشان تربیت غیبی پیدا نکرده است.
در واقع، اگر انسان به حریم ایمان وارد شود و با خدا ارتباط عمیق پیدا کند، اندیشۀ او متوجه عالم غیب میشود و روحیهاش تغییر میکند. در این حال، از کنار مشکلات مادی به راحتی عبور میکند و آنها را به اقتضای عالم ماده، عادی و طبیعی میداند؛ اما ریشۀ مشکلات نفسانی خود را در عمق و حقیقت باطنیاش جستوجو میکند که این مقام متوسط مؤمنین است.
رتبۀ بالاتر که همان صبر ولایی است، مقام رضاست که به عمیقترین لایۀ روح انسانی مربوط میشود. چنین مخلَصینی، دنیا را محل ابتلا برای اهداف دین الهی و رسیدن به حق میدانند و نه تنها بر بلاها صبر میکنند، بلکه از آن خشنود هم هستند. آنها میدانند با همین سختیها، تیرگیهای عناصر ترکیبی از بین میرود و به کمال و رتبۀ بالاتر وجودشان میرسند؛ لذا حتی در زندان و زیر شکنجه، خشنود و راضی به رضای خداوند هستند.
چنانکه امام صادق(علیهالسلام) میفرماید:
«إِلهی عَرَّفْتَنی نَفْسَك فَاسْتَغْنَيت بِها عَنْ جَميعِ خَلْقِك وَ عَزَّتِكَ وَ جَلالِكَ لَوْ كانَ رِضاكَ فی أَنْ أَقطِّع إرباً إرباً أَوْ أقتلَ سَبْعينَ قَتلَة بِأَشَدَّ ما يُقْتَلُ بِه النّاس لَكانَ رِضاكَ أَحَبَّ إِلَيَّ.»[11]
«خدایا تو خود را به من شناساندی و با شناختن خودت، من را از همۀ خَلقت بینیاز کردی. پس قسم به عزت و جلالت اگر رضای تو باشد که تکهتکه شوم یا هفتاد بار کشته شوم با شدیدترین قتلی که مردم کشته میشوند، رضای تو برای من محبوبتر است.»
همچنین در روایتی دیگر میفرماید:
«عَجِبْتُ لِلْمُؤْمِنِ إِنَّ اَللَّهَ لاَ يَقْضِي لَهُ بِقَضَاءٍ إِلاَّ كَانَ خَيْراً لَهُ إِنْ أَغْنَاهُ كَانَ خَيْراً لَهُ وَ إِنِ اِبْتَلاَهُ كَانَ خَيْراً لَهُ وَ إِنْ مَلَّكَهُ مَا بَيْنَ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ كَانَ خَيْراً لَهُ وَ إِنْ قُرِّضَ بالمقارض كَانَ خَيْراً لَهُ وَ فِي قَضَاءِ اَللَّهِ لِلْمُؤْمِنِ كُلُّ خَيْرٍ.»[12]
«در شگفتم از مؤمن، به راستی خدا او را به قضای خود حکم نمیکند؛ مگر اینکه برایش خیر است. اگر او را غنی کند یا ابتلا کند برایش خیر است. و اگر او را مالک مشرق و مغرب کند، یا با قیچی قطعهقطعه کند برایش خیر است. و در قضا و امر الهی کلاً برای مؤمن خیر است.»
در حاکمیت ولایت فقیه، سختیها و ابتلائاتی هم که از طرف دشمن پیش میآید، برای ما خیر است. به قدری که با بلاهای ولایی، توجه قلبمان به نیازها و انفعالات بدنی کمتر شده باشد و صبر ولایی داشته باشیم، درک و شناختمان نسبت به محبت خدا بیشتر شده و از او راضی هستیم.
[1]- الكافی (ط - الإسلامية)، ج 8، ص 13.
[2]- اشاره به آیۀ 8 سورۀ شمس: «فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا».
[3]- همانند وسواس داشتن در عمل به ظاهر احکام.
[4]- «وَ الَّذِينَ نَهَى اللَّهُ عَنْ وَلَايَتِهِمْ وَ طَاعَتِهِمْ وَ هُمْ أَئِمَّةُ الضَّلَالَةِ الَّذِينَ قَضَى اللَّهُ أَنْ يَكُونَ لَهُمْ دُوَلٌ فِي الدُّنْيَا عَلَى أَوْلِيَاءِ اللَّهِ الْأَئِمَّةِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ يَعْمَلُونَ فِي دُولَتِهِمْ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ وَ مَعْصِيَةِ رَسُولِهِ ص لِيَحِقَّ عَلَيْهِمْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ...»
[5]- «فَتَدَبَّرُوا مَا قَصَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فِي كِتَابِهِ مِمَّا ابْتَلَى بِهِ أَنْبِيَاءَهُ وَ أَتْبَاعَهُمُ الْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ سَلُوا اللَّهَ أَنْ يُعْطِيَكُمُ الصَّبْرَ عَلَى الْبَلَاءِ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ مِثْلَ الَّذِي أَعْطَاهُمْ وَ إِيَّاكُمْ وَ مُمَاظَّةَ أَهْلِ الْبَاطِلِ وَ عَلَيْكُمْ بِهُدَى الصَّالِحِينَ وَ وَقَارِهِمْ وَ سَكِينَتِهِمْ وَ حِلْمِهِمْ وَ تَخَشُّعِهِمْ وَ وَرَعِهِمْ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ صِدْقِهِمْ وَ وَفَائِهِمْ وَ اجْتِهَادِهِمْ لِلَّهِ فِي الْعَمَلِ بِطَاعَتِهِ فَإِنَّكُمْ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا ذَلِكَ لَمْ تُنْزَلُوا عِنْدَ رَبِّكُمْ مَنْزِلَةَ الصَّالِحِينَ قَبْلَكُمْ...».
[6]- «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً شَرَحَ «صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ» فَإِذَا أَعْطَاهُ ذَلِكَ أَنْطَقَ لِسَانَهُ بِالْحَقِّ وَ عَقَدَ قَلْبَهُ عَلَيْهِ فَعَمِلَ بِهِ فَإِذَا جَمَعَ اللَّهُ لَهُ ذَلِكَ تَمَّ لَهُ إِسْلَامُهُ وَ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ إِنْ مَاتَ عَلَى ذَلِكَ الْحَالِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ حَقّاً وَ إِذَا لَمْ يُرِدِ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً وَكَلَهُ إِلَى نَفْسِهِ وَ كَانَ صَدْرُهُ «ضَيِّقاً حَرَجاً» فَإِنْ جَرَى عَلَى لِسَانِهِ حَقٌّ لَمْ يُعْقَدْ قَلْبُهُ عَلَيْهِ وَ إِذَا لَمْ يُعْقَدْ قَلْبُهُ عَلَيْهِ لَمْ يُعْطِهِ اللَّهُ الْعَمَلَ بِهِ فَإِذَا اجْتَمَعَ ذَلِكَ عَلَيْهِ حَتَّى يَمُوتَ وَ هُوَ عَلَى تِلْكَ الْحَالِ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْمُنَافِقِينَ وَ صَارَ مَا جَرَى عَلَى لِسَانِهِ مِنَ الْحَقِّ الَّذِي لَمْ يُعْطِهِ اللَّهُ أَنْ يُعْقَدَ قَلْبُهُ عَلَيْهِ وَ لَمْ يُعْطِهِ الْعَمَلَ بِهِ حُجَّةً عَلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ سَلُوهُ أَنْ يَشْرَحَ صُدُورَكُمْ لِلْإِسْلَامِ وَ أَنْ يَجْعَلَ أَلْسِنَتَكُمْ تَنْطِقُ بِالْحَقِّ حَتَّى يَتَوَفَّيكُمْ وَ أَنْتُمْ عَلَى ذَلِكَ وَ أَنْ يَجْعَلَ مُنْقَلَبَكُمْ مُنْقَلَبَ الصَّالِحِينَ قَبْلَكُمْ.»
[7]- اشاره به آیۀ 56 سورۀ ذاریات: «وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ».
[8]- «وَ مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ يُحِبُّهُ فَلْيَعْمَلْ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ لْيَتَّبِعْنَا أَ لَمْ يَسْمَعْ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِيِّهِ ص «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» وَ اللَّهِ لَا يُطِيعُ اللَّهَ عَبْدٌ أَبَداً إِلَّا أَدْخَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ فِي طَاعَتِهِ اتِّبَاعَنَا وَ لَا وَ اللَّهِ لَا يَتَّبِعُنَا عَبْدٌ أَبَداً إِلَّا أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ لَا وَ اللَّهِ لَا يَدَعُ أَحَدٌ اتِّبَاعَنَا أَبَداً إِلَّا أَبْغَضَنَا وَ لَا وَ اللَّهِ لَا يُبْغِضُنَا أَحَدٌ أَبَداً إِلَّا عَصَى اللَّهَ وَ مَنْ مَاتَ عَاصِياً لِلَّهِ أَخْزَاهُ اللَّهُ وَ أَكَبَّهُ عَلَى وَجْهِهِ فِي النَّارِ».
[9]- نوفبنفضاله بکالی، یکی از یاران خاص امیرالمؤمنین است که حالات ایشان را از نزدیک دیده و روایاتی از ایشان نقل میکند.
[10]- نهجالبلاغه، خطبۀ 193.
[11]- الوافی، ج 26، ص 129.
[12]- مشكاةالأنوار فی غررالأخبار، نص، ص 302.
نظرات کاربران